لُخت، بر هیچکس پوشیده نیست!
#کاریکلماتور #واژه_گردان
پانوشت:
بیپروا سخنگفتن؛ دو روی سکه، یکی شدن؛ بیلفافه و بیپرده بودن؛ رُک و پوستکنده و صاف و یکدست بودن، همه و همه عریان بودنِ زبان و اندیشهی تو را به همگان نشان میدهد. شبیه این است که لُختِ لُخت در خیابان، راستراست راه بروی. چه زیادند آنهایی که به تو خواهند خندید؛ نه به تو، به افکار پنهان خودشان که تو اکنون آنرا بر طبق اخلاص و بر گونی دستفروشی کنار خیابان پهن کردی و در معرض دید همه گذاشتی. حتماً که عدهای ازت بیزار خواهند شد. عدهای ازت دوری خواهند کرد و عدهای، مسخرهات میکنند. عدهای سرت آوار میشوند و بساطت را جمع میکنند تا کمتر بگویی. کمتر با یک دست! بفروشی. چیزی را جز پرده و گاهی بیپرده نفروشی. شاید هم سرت را به باد دهی. میدانی که باد همیشه میوزد و البته برای کسی که عریان است سوزناکتر. باد سرد، برای آنکس که مویی بر سر ندارد تازیانه میکِشد. باد خشک، برای آنکس که رُک و پوستکندهاست به اعماق استخوانش فرو میرود. باد زمستانی، برای آنکس که بیلفافهاست، کُشنده است! مردم، میگویند عاشق یکرنگیاند اما از روبرو شدن با آن دلِ خوشی ندارند. در عوض، عاشق رنگینکماناند که یک رنگ را پشت هزاران پرتو نور رنگارنگ پنهان میکند. شمشیری که از نیام برگرفته شده، لبی که از کام لذت پوچ گرفته شده، خنجری که بیغلاف است و تفنگی که ماشهاش چکانده شده، همیشه در دست یک دیوانه است. چون فقط یک دیوانه، یکرنگ است! فقط یک دیوانه، بیپرده سخن میگوید. فقط یک دیوانه، تهدید به خطر میکند. عاقلان رنگارنگاند. عاقلان رُک نمیشوند در انظار. عاقلان، رو در رو، پُر رو، دو رو و پشت و رو دارند. عاقلان در خیابان لُختِ لُخت راه نمیروند. اما راستراست، مورد احتراماند! دیوانهها، لُختاند. چیزی ندارند که بر کسی پوشیده باشد!