هادی احمدی (سروش):

سر کلاس معارف اسلامی از آن دروس نظری چرندی که ربطی به رشته‌ی تحصیلی‌ات ندارد نشسته بودیم. استاد کت‌وشلواری احکام اسلامی را چنان از بر بود که آخوندتر از هر آخوندی بنظر می‌رسید؛ چند پیرپسر و پیردختر چادری هم همیشه پایه ثابت عرایض استاد بودند.
استاد داشت از پاک نگهداشتن نگاه و گناه حرف می‌زد که یکهو دختری ناشناس، ترگل با لباسی بسیار چسبان که آب از چشم و پشم و حشم‌ات راه می‌انداخت سراسیمه وارد کلاس شد و رو به استاد گفت: مهمان این دانشگاه هستم و تازه این درس را با شما برداشتم.
استاد، مفتخر بود از این‌که دانشجوی جدیدی کلاسی را با او برداشته و مفتخر از آن میزبان حضور چنین کیس جذابی بود.
زیبایی چهره و جذابیت بدن آن دختر با تمام انحناها و پستی بلندی‌ها به شکلی بود که ۳۰ نفر چه استاد چه پسر و چه دختر می‌خواستند او را ....
می‌خواستند او را. 🙂
×××
همه می‌خواستند صندلی کناری، محل جلوس او باشد.
نادیا دانشجوی تازه‌وارد همه را شیفته و دیوانه‌ی خود کرده بود. آن گیس‌بریده، آن جذاب لعنتی، نافش بیرون بود با پیرسینگ درخشانی بر آن. سینه‌های برجسته و کفش‌های پاشنه‌دار که بدنش را بسمت جلو هل می‌داد تا باسن برجسته‌اش را برجسته‌تر کند.
و استاد...
محو نادیا بود. می‌توانست بنشیند به امرونهی و ادامه‌ی بحث نگاه و گناه از منظر امامان و.... اما چنان پذیرای او بود که مابقی دیده نمی‌شدند. سررشته‌ی کلام از دستش خارج شد و سررشته‌ی درس از گوش دانشجویان.
×××
نادیا فقط همان یک درس با ما بود.
او نیامده بود چیزی بیاموزد؛ آمده بود تا بیاموزاند همه‌ی آنچه "درس" می‌نامیدند، در برابر بدن و قدم بلندِ پاشنه‌دار، فقط "درز" است.
×××
شاید هم نادیا، قسمت عملی درس نظری معارف اسلامی بود! 🙂
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x