رؤیای خیس!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

همه‌ی رؤیاهای شبانه‌ی ما خیس است؛ خیس از رؤیاهای شبانه.
صبح که می‌شود آفتاب یک مشت نور زرد عبوس می‌پاشد روی تمام تازگی‌ها، شبیه یک مشت خاک؛
نور دلتنگ و غبارآلودی که خشک می‌کند رؤیاهای خیس را؛ و پرده می‌کشد روی آرامش رؤیاهای شبانه.
رؤیای همخوابی با گل، رؤیایی است که بسیاری از ماها دیده‌ایم. اما صبح که می‌شود خودت را خار می‌بینی و خوار!
خودت خوب می‌دانی آن توهمی بیش نبود و خواب است و خیال.
فقط عجیب اینجاست آنقدر در حقیقت آن فرو می‌روی که در واقعیت، خیسی! بی‌آنکه جز رؤیا چیزی دیده باشی!
این هنر هورمون‌های فریب‌دهنده‌ی بدن است که لبریز از کاسه‌ی وجودند و به‌خوبی هرچه تمام‌تر خواب را به تسخیر، و رؤیا را به حقیقت نزدیک می‌کنند تا خیس از خود شوی. تا با خیالت اندکی چنان سرخوش باشی که انگار حقیقت است. اما درست که بنگری چیزی جز سراب نبود. بیدار که می‌شوی می‌فهمی جا تَرست و گُل نیست!
با این‌حال ما آدم‌ها با رؤیاهایی زنده‌ایم که خیس‌مان می‌کنند بی‌آنکه در حقیقت به آن برسیم!
www.Soroushane.ir

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x