همیشه آرزو داشتم سردبیر یا ناشر ثابت و همیشگی یک نشریه باشم. یک مجله یک روزنامه.
عضو هیئت تحریریهی مجلهی آرمان توی دانشگاه شدم اما از بس فیلتر میشد کنار کشیدم.
بااینحال سروشانه همان مجله است از یک عنآقا و شاید از یک گلآقا! 🙂
×××
پروفایل لینکدین سروشانه که مطالبش عکسدار شده شبیه یک مجله شده.
پر از داستانهای پورنکی و عشقولانکی، مباحث سیاسی و اجتماعی و انتقادی، نظریات فلسفی و سفسطی، مصاحبه با خودم و دیگران و ...
چه اهل نوشتن و چاپ کردن باشی چه نباشی و چه مثل من آرزوی داشتن یک نشریه را داشتی چه نداشتی جدی جدی همهی ما امروزه صاحب یک مجله هستیم؛ توی هر فضای مجازی با هر کصشعری که قرارست منتشر کنیم همگی سردبیریم.
بعضیها سالنامهاند
بعضی ماهنامه
بعضی دوهفتهنامه
بعضی هفتهنامه
بعضی روزنامه
برخی نیز که کلاً لحظهای هستند و شبیه اعلامیههای خمینی دم به دقه چاپ میشوند و ۲۴ ساعته حرف مفت میزنند.
هر شر وری بگوییم تهش این است که صاحب رسانهی اختصاصی و شخصی خود هستیم و هر رسانه یک مخاطب خاص دارد.
انگار هرکسی نسخهی خودش را صبحبهصبح چاپ میکند با تیراژ نامحدود و چاپ دیجیتال!
×××
آخی... دلم رفت...
یاد مجلهی سروه که اولین انشای کودکیام در آن چاپ شد افتادم؛ یاد مجلهی آرمان دوران دانشجویی، یاد مجلهی حوادث و یاد هفتهنامهی گلآقا. 🙂
یاد هزاران سردبیر عنآقا!
www.Soroushane.ir