عنوان "بیوههای سیاه" را آنچنان دوست داشتم که قرار بود رمانی برایش بنویسم که البته فرصت نشد تمامش کنم. بخش عظیمی از آن را نوشتم و ناتمام و بستهنشده، تصمیم دارم در رمانی دیگر ادغامش کنم.
×××
این ترکیب جالب را ۲۵ سال پیش در یک روزنامه دیدم و امروز هم دوباره به چشمم خورد.
داستان از این قرار است که زنان روسی در جنگ فعلی، با اغواگری، همسر سربازها میشوند به امید کشته شدن آنان در جنگ و دریافت غرامت مرگ و مزایای دولتی و حقوق مستمری!
بعبارتی سربازی که بدنبال خرید خانه است ویلا را با ژیلا میخرد؛ اما آن نگونبخت که اکثرشان سربازهایی از یگانهای عملیات ویژه هستند خیلی زود کشته میشوند و زنش با خنده خواهد گفت: "او کشته شد و من ۱۰۰ هزار دلار گرفتم!"
-کار قشنگی نیست!؟
-هست! او برای وطن مُرد و من با پولش خانه خریدم؛ اکنون هر دو خوشحالیم!
×××
بماند که اگر زن طماع، خوششانس نباشد و سرباز نمیرد و آدم گهی از آب درآید باید سالها با او زندگی کند و رویاش سیاه میشود و بیوهگیاش سفید!
تلخ است اما هست.
در عصر ما، بیوه شدن یک استراتژی اقتصادیست، نه یک تراژدی.
×××
هرچه هست کام گرفتن از یک زن به هر بهانهای چه وصلت قانونی و شرعی باشد چه دزدکی، هزینهبر است؛ قیمتی که همیشه تو تعیینش نمیکنی نه الان و نه بعداً.
گاهی به قیمت جان!
www.Soroushane.ir