هادی احمدی (سروش):

در نوجوانی و در اوج فوران هورمون‌های تخمی، از پسری خوشم می‌آمد؛ این بشر حرارت عجیبی داشت حتی اگر در فاصله‌ی یک متری از او می‌نشستی، نوری گرما‌بخش و دل‌انگیز از او ساطع می‌شد که در سیاه‌چاله‌ی وجودم خم می‌شد و فرو می‌ریخت.
×××
دوست داشتم لمسش کنم. در آغوش بگیرمش؛ که البته هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد.
شاید از حجم بی‌دوست‌دختری، سعی می‌کردم شوق جوانی را در یک هم‌جنس بیابم ... ولی همان‌قدر که من در پی او بودم او خود را ازم دور می‌کرد و من نیز از "پسران مرغی" می‌گریختم!
اگر آن پسر، معشوق خیالی و دست‌نیافتنی من بود من نیز معشوق خیالی و دست‌نیافتنی عده‌ای بودم بنام پسران مرغی. بعبارتی کودکی بودم که هم بدنبال سایه بود هم از سایه فرار می‌کرد!
درست شبیه حیات وحش که شکارچی، خودش شکار شکارچی دیگری می‌تواند شود...
×××
پسران مرغی، نمی‌دانم چرا چنین لقبی داشتند؟ شاید فامیلی‌شان مرغی بود شاید پرورش مرغ داشتند و شاید هم عین مرغ روی تخم‌هایشان می‌نشستند. هرچه بود آوازه‌ی هویتشان بیشتر خروس‌وار بود تا مرغ‌وار. اصلاً ترکیب پسران مرغی پر از تناقض است!
شاید هم مادرشان را به مرغ تشبیه کرده بودند که ۱۶ تخم یا پسر ازش زاده شده؛ که البته این تعداد پسر از یک مادر چیزی است شبیه افسانه...
فقط اسمشان را شنیده بودم و این‌که همگی لات، الواط، عرق‌خور و سرِ گردنه‌گیر بودند. چو افتاده بود که بچه‌باز هم هستند...
هیچ‌گاه حتی یکی از آن‌ها را ندیدم اما همیشه ترس از این‌که پسران مرغی جلویم را بگیرند و عقب و جلویم را یکی کنند در من بود...
×××
از بچه‌بازی قزوینی‌ها به کودکی که پرت شویم می‌بینیم همگی از دم قزوینی هستیم...
شاید من نیز یکی از همان پسران مرغی بودم!
در آن دوران، میل و هویت برای کشف کردن‌ها درهم‌ می‌پیچند؛ ما در جست‌وجوی دیگری، درواقع در جست‌وجوی خویشیم؛ اما این دم و این هویت، در کش و قوس شکار شدن و شکار کردن، بطور مدام در نوسان است.
آنجایی که شکار کنی شاید مفرح ذات شود و ممد حیات.
آنجایی که شکار شوی، تا آخر سایه‌ی ترس و برچسب ول‌کنت نخواهد شد.
بستگی دارد که خود را شکارچی بدانی یا شکار؟
من شکارچیان زیادی را می‌شناسم که خود بسیار شکار شده‌اند!
×××
در آن سال‌ها خیال می‌کردم عاشق آن پسر شده‌ام، غافل از آن‌که داشتم از سایه‌ی خودم می‌گریختم؛ از سایه‌ی پسران مرغی!
در واقع علاقه‌ام به آن پسر، تلاشی بوده برای فرار از خود و از ترسِ هم‌جنس‌خواهی یا برچسب‌های اجتماعی.
یکجور انتقام از اتفاقی که هنوز نیفتاده؛
"انتقام از اتفاقی که هنوز نیفتاده" می‌تواند یک ایده‌ی فوق‌العاده از پیچیدگی روان انسانی باشد برای نوشتن یک رمان!
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x