بازار بههم ریخت.
سروته این نظام جمهوری اسلامی خیلی وقتپیش یکی میشد، منتها بخش اعظمی از مشکل مردم، عدم حمایتشان از همدیگر و از اصناف و اقشار دیگرست.
آنچنان که برای مهسا بسیاری فکر کردند موضوع عریانی زنان است و بیخیال شدند...
برای کارگران بسیاری فکر کردند موضوع صنف خودشان است و بیخیال شدند...
برای کشتار مستقیم در سیستان و کردستان، بسیاری فکر کردند موضوع امنیت محلی است و بیخیال شدند...
و بسیاری کشتهها و زندانیان را ناشی از زباندرازی خودشان خواندند...
نتیجهاش میشود آتشهای پراکنده و کمارزش.
×××
ذهن یک انسان ترسو، هنرمندیست در خلق مسئلهزدایی!
یعنی وقتی با رنجی مواجه میشود که توان یا خایهی تغییرش را ندارد، آنرا یا کوچک میکند یا خصوصی و یا اخلاقیسازی میکند (خودش مقصر بود)
بدینسان در چنین وضعیتی، طبقات و اقشار نه از قدرت سرکوب، بلکه از سقوط خودشان میترسند و ناخودآگاه خود را از دیگری جدا میدانند، و نتیجهاش جامعهای است که رنجهای مشترک دارد اما معنای مشترک ندارد، پس اعتراضها بجای همزمانی به آتشهای پراکنده و زودخاموش بدل میشوند.
بهمین خاطر مهسا میشود "مسئلهی حجاب"
کارگر میشود "مسئلهی حقوق"
زندانی میشود "زباندراز"
دادخواه میشود "مسئلهی شخصی"
کامیوندار میشود "مسئلهی دو حلقه لاستیک!"
حال آنکه درد همان یک نفر درد همهی ماست!
×××
تا وقتی جامعه نفهمد: اینها یک مسئلهاند، نه چند مسئله. این رنج هرزگاهی در گوشهای جان میگیرد و خاموش میشود.
جمهوری اسلامی سه ستون بقای عملی داشت: زور، مشروعیت و گردش اقتصادی.
خیزش مهسا، ستون مشروعیت را عملاً فرو ریخت. اعتصابات کردستان و سیستان، زور را فرسوده کرد. اگر بازار تهران و کامیونداران همان لحظه زنجیرهی چرخش پول و لجستیک شهری را قطع میکرد، ستون سوم هم میریخت!
×××
شاید اگر آن سال، بازار تهران همزمان با اعتصابات کردستان و سیستان در خیزش مهسا همراستا میشد امروز چیزی بنام ج.ا نبود که چیزی بنام اعتصاب بازاریان باشد.
نیازی نبود یک نفر دیگر در برابر نیروی سرکوب بر زمین نشسته باشد!
هرچه هست این شتر مرگ ج.ا درب خانهی همه خواهد خوابید. اینکه امروز مربوط به تو نیست فردا بدون شک مربوط است.
نباید فراموش کرد تا وقتی یک نفر بر زمین بنشیند کارش ساختهاست؛ اگر همه با هم بایستیم کارش ساختهاست.
×××
وقتی همزمان نایستیم، نوبتی میافتیم!
www.Soroushane.ir
