مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه

بسیاری می‌گویند که باید تعادل بین کار و زندگی را رعایت کرد! من به شخصه‌، اکثر اوقات موفق به رعایت این تعادل نبودم. شاید چون مرزی بین این دو را نتوانستم ترسیم کنم، حداقل کاری که کردم آن دو را در دو کفه‌ی ترازو روبروی هم نگذاشتم. هرچه هست، چنان در اهدافم غرق شده‌ام که حتی قادر نیستم سرم را بالا بیاورم تا ببینم کدام کار است و کدام، زندگی؟

برخی اوقات در فرصتی بسیار اندک، با خودم خلوت می‌کنم و گاهی از اینکه برای اطرافیان کم وقت می‌گذارم یا اطرافیان چنین چیزی را به من القا می‌کنند، خود را سرزنش می‌کنم. اما این سرزنش در لحظاتی بعد از بین می‌رود.

باید دید تعریف ما از کار چیست و زندگی را چطور معنا می‌کنیم؟

اگر کار، یعنی انجام یکسری وظایف در قبال دریافت دستمزد، پس این تعریف رایجی از کار است. اما اگر کار، یعنی خلق ارزش، احساس مفید بودن، رسالت شغلی، رسالت انسانی و لذت بردن از آن، حتی در صورت عدم دریافت دستمزد، این دقیقاً معنای متفاوتی را باز می‌گرداند.

حال تعریف زندگی چیست؟ اگر زندگی یعنی سبک و شیوه‌ی زیستن، همراه خانواده بودن، مسافرت رفتن، زاد و ولد، خور و خواب و شهوت، پس این نیز تعریف رایج و درستی است که البته انتخاب اکثریت مردم همین است. این یعنی زندگی به شیوه‌ی مرسوم!

هدف ما از زندگی‌چیست؟ به چه چیزی قرارست شناخته شویم یا از ما و عملکرد ما چگونه یاد می‌شود؟ کی قرار است ما را قضاوت کند؟ خودم، اطرافیان یا آینده!؟

آیا پدر چند فرزند بودن و تربیت آنها و تحویل به جامعه، هدف ماست؟ یا کام‌جویی از هر کسی؟ آیا اگر من جهانگرد باشم، یا مدام به استراحت بپردازم، رسالت زندگی‌ام را به سرانجام رسانده‌ام؟

آیا هشت ساعت کار موظفی و شانزده ساعت استراحت و همراه خانواده بودن نشان از تعادل دارد!؟

بله. البته فقط برای آن دسته از کسانی که برای خود تعریف کار موظفی و تعریف زندگی اکثریت مردم را در ذهن دارند.

اگر مجسمه‌سازی چون میکل آنژ، مهندس برقی چون تسلا، فیلسوفی چون سقراط، نویسنده‌ای چون میلان کوندرا، موسیقیدانی چون بهتوون، نمایشنامه‌نویسی چون شکسپیر، بلندشاهنامه‌هایی چون فردوسی و هومر و بسیاری دیگر، مرزی بین کار و زندگی ترسیم می‌کردند، آیا با تعریفی رایجی که از زندگی و کار داریم، آنها موفق می‌شدند به این درجه از موفقیت و نام‌آوری برسند؟ آنها می‌توانستند همزمان هم تعادل حفظ کنند و هم چنین و چنان کنند!؟

قطعاً خیر.

تمام این افراد نام آشنا که با لذت از کار خود، به بشریت کمک کرده‌اند، قطعاً کمتر خوابیده‌اند، کمتر نوشیده و پوشیده‌اند. کمتر ویلان و حیران گشته‌اند. کمتر با خانواده بوده‌اند. برای هرچیزی کمتر وقت گذشته‌اند، بجز برای آنچه که اکنون بدان نام ازشان یاد می‌کنیم! زیرا چطور می‌توان شاهکارهای را که سال‌ها طول می‌کشد تا تولید کرد اما نصف این سال‌ها را با خانواده گذراند!؟

هر کسی که عشق به کار دارد و به معنای حقیقی در پی رسالت شغلی و هویت حضور خود در جهان هستی است، نمی‌تواند شبیه همه باشد، نمی‌تواند مرزی ترسیم کند و تعادلی برقرار نماید. زیرا اینجا فردیت مهم است. فردیت من در این دنیا چیست و چرا هستم و چه باید بکنم؟ پس کسی که همزمان بدنبال کار و زندگی(با آن تعریف رایج) نیست بی‌تردید نمی‌تواند چنین تعادلی را رعایت کند. زیرا پرداختن به یکی باعث عدم توجه به دیگری می‌شود! این حقیقت محض است چون رویایی آغاز نمی‌شود مگر آنکه رویای دیگری قربانی آن شود! بنابراین صد البته زندگی مرسوم و خانواده‌ ،فدای اهداف آنها می‌شود و یا خانواده کم‌بهره از حضور همیشگی او خواهند شد. این تنها یک دلیل دارد و آن این است که زندگی برای آن اقلیت، دقیقاً کار است اما نه کار موظفی بلکه کار همراه با عشق و ارزش. برای چنین افرادی، لذایذ دیگر، کمرنگ و بی‌اهمیت خواهند شد. زیرا هدفی که دارند ورای خور و خواب و شهوت و جهل و ظلمت است! شاید این نام‌آوران که با تلاش طاقت‌نفرسای خود، همه چیز را فدای اهداف خود کرده‌اند، خودخواه به‌نظر برسند. اما به‌واقع بقای انسان، به جاودانه بودنش است و آنها نیک، این جاودانگی را درک کرده‌اند و برای ماندگاری خود و تمام بشریت انقلاب‌ها به پا کرده‌اند.

اثرات مثبت یک کارِ همراه با عشق، روی زندگی، هم تاثیر مثبت دارد و هم تاثیر منفی. تاثیر مثبت برای زندگی خود فرد و گاهی برای زندگی اطرافیان، زیرا در عین حال که بسیاری از اطرافیان این هنرمندان و متخصصان، از آن موفقیت فرد بهره‌مند می‌شوند، بسیاری نیز بدلیل کم‌توجهی سرخورده شده و از زندگی‌اشان بیرون رفته‌اند! نگاهی به تکثر زوجات و یا تجرد این آدم‌های مشهور بیندازید خوب متوجه می‌شوید!

همچنین اثرات منفی یک کار موظفی نیز به همین شکل خواهد بود. چطور می‌توان از کسی انرژی مثبت گرفت در حالی‌که هشت ساعت را در رنج یک کار تکراری سر کرده!؟

پس داشتن تعادل، بی‌معنی است. یا حداقل در شرایط کار موظفی و زندگی طبق شیوه‌ی مرسوم و اکثریت شدنی است!

به باور من، ما کار می‌کنیم تا چیزی خلق کنیم. زیرا خالق بودن، حس زیبا و بسیار لذت‌بخشی است که در دستان و اندیشه‌ی خود می‌توانیم آنرا بیابیم. اما نه با تعریف رایج کار موظفی و نه با سر کردن با سایر لذت‌های زندگی.

کسی که از کار موظفی و زندگی به شیوه‌ی مرسوم گریزان است، تعادل بین کار و زندگی را بلد نیست!

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x