

ناشر و محل چاپ:
انتشارات افراز/ تهران
تاریخ نشر:
مهرماه 1390
کتاب گفتم گفت
مجموعه گفتگوهای داستانوار کوتاه
فهرست داستانها
-
آرزو!
گفتم:”مامان؟ فرض کن من غول چراغ جادوم. همین الان یه آرزو بکن.”گفت:”آرزو میکنم دو پرس چلوکباب اینجا باشه باهم بخوریم.
-
آزادی!
گفتم:”چرا خود را در کنجی محبوس کردی. چه لذتی دارد زندان شدن در خویشتن!؟”گفت:”اتفاقاً برعکس، من بیرون از این در
-
آزمایش!
گفت:”جواب آزمایشت افتضاحه، کلسترولت بالاست، تریگلیسیریدت بالاست، قندت هم بالاست و مهمتر از همه توی ادرارت خون دیده میشه…”گفتم:”دکتر توی
-
آفت گندم!
گفت: من کشاورزم ولی تو نیستی؛ کاری که فقط باید بکنی چیدن گندمهای آفتزده در این گندمزار وسیع و طلایی
-
آفتابه!
گفت:”هی بچه، آفتابه رو پُر کن بذار پشت در توالت، عموت رفته دستشویی.”گفتم:”وا به من چه! قبل از توالت رفتن
-
آلو!
گفتم:”شریفی! پاشو اسم چندتا میوه رو بگو که توش آلو باشه.”گفت:”آقا اجازه!… زردآلو….، آلبالو….، خرمالو…، شفتالو….، هولم نکنید،… آها، پشمالو.”گفتم:”پشمالو
-
آونگ!
گفتم:”بهبه! ریسمان بیثمر، چه خبر!؟”گفت:”هیچ. به سقفم و پرپیچ و گیج، تو بیخیال شو و گِرد من مپیچ!”گفتم:”چه بیرنگی! نه
-
اختلاس!
گفتم:”هیچ معلومه کجایی!؟”گفت:”خارج؛ رفتم همون جایی که فلانی اختلاس کرد و همه چیو بالا کشید.”گفتم:”مگه تو هم چیزی بالا کشیدی؟”گفت:”آره؛
-
از چه نظر!؟
گفت:”یه شرکت جدید پیدا کردم، توپ؛ بیا باهم بریم، اگه استخداممون کنن خیلی خوب میشه.”گفتم:”از چه نظر!؟”گفت:”پول بیشتری به آدم
-
اسپرت!
گفت:”دایی! من که پسرم، کفشام دخترونهاس یا پسرونه؟”گفتم:”اسپرته؛ کفشای اسپرت رو هم دخترا میپوشن هم پسرا.”گفت:”فحش چی؟ اونم دخترونه، پسرونه
-
استخدام!
گفت:”به یک خانم خوشگل نیاز داشتیم. خوشتیپ، خوش اندام و بسیار پریرو. میخواستیم در جلساتی که میرویم همه را انگشت
-
اشتباه!
گفتم:”دکتر هست؟”گفت:”بله. وقت قبلی داشتین؟”گفتم:”خیر.”گفت:”مشکلتون چیه؟”گفتم:”سرم خیلی درد میکنه.”گفت:”آقا اشتباه اومدی؛ اینجا مطب دندونپزشکیه!”گفتم:”خب شاید درد دندونم زده به سرم!”#گفتم_گفت
-
اشتباهات آدمی
گفت:”آدمها وقتی بزرگ میشوند پختهتر میشوند و اشتباه نمیکنند.”گفتم:”اتفاقا برعکس، ما هر چقدر بزرگتر میشویم اشتباهاتمان هم بزرگتر میشود.”گفت:”پس تجربه
-
اعصاب!
گفتم:”مامان، آبروریزی نکنیاا، وقتی رفتیم پیش دکتر اعصاب، نگی قلبم درد میکنه، پاهام درد میکنه، دندونم خرابه، چشام ضعیفه و…
-
انتخاب!
گفت:”چقد منو میشناسی!؟”گفتم:”خیلی!”گفت:”خب اگه راست میگی بگو ببینم من بین تخمه و پسته کدومو دوس دارم؟”گفتم:”معلومه؛ پسته.”گفت:”نخیرم؛ تخمه! دیدی منو
-
انسان
گفت:”انسان چیست!؟” گفتم:”جامد، مایع، گاز.”
-
اهل
گفتم:”ببخشید این نزدیکیا کجا میتونم پارک کنم؟” گفت:”اهل اینجا نیستی!؟” گفتم:”نه!” گفت:”بیا جای من، من میرم یه جایی پیدا میکنم!”
-
باسلیقه!
گفتم:”چرا اینقد سخت میگیری؟ مگه چی از یه زن میخوای؟”گفت:”اونی که من میخوام نیس؛ من خودم خیلی باسلیقهم؛ واسه همین
-
بدی
گفت:”بدی را در چه می بینی؟” گفتم:”در خوبی نکردن، مثل زمانی که دروغ نمیگی اما راستش رو هم نمیگی.”
-
برادر معتاد
گفتم:”یه برادر بیکار دارم که معتاد هم هست خیلی تلاش کردم تا به روال عادی زندگیاش برگرده…” گفت:”مثلا چیکار کردی!؟”
-
برایدل
گفتم:”آلبوم موسیقی آخَرِت افتضاح بود از تو انتظار نمیرفت باید بیشتر روی کارات دقت کنی، مردم ازَت انتظار دارن…!” گفت:”مهم
-
بشر در این دنیا چه کرد؟
گفتم: “بشر در این دنیا چه کرد؟” گفت: ” داد از مظلومی نستاند؛ اما برای داد و ستد، پول را
-
بیسوادی!
گفتم:”رئیس، این آقایی که سفارشش رو کردن هیچ سوادی نداره، استخدامش نکنیم.”گفت:”مگه خودت چند کلاس سواد داری!؟”گفتم:”تا مقطع دکتری.”گفت:”از کی
-
بیطعم
گفتم:”خراب شد همه چی. هیچ چیزی طعم گذشته را ندارد..”گفت:”از کی؟”گفتم:”از روزی که طبیب دل، شد متخصص قلب!”
-
پادشاه
گفت:”اینجا چه میکنی پیرمرد!؟”گفتم:”در جستجوی شخصی هستم و پُرسانپُرسان به دیار شما رسیدم از پی آن.”گفت:”مشخص است که روزگاری زیاد
-
پارادوکس
گفت:”بهبه دوست بزرگوار، دبیر انجمن ادبی نویسندگان!” گفتم:”درود بر شما مستفیضمون کردید تشریف آوردید به دورهمی ادبی ما” گفت:”خواهشم میکنم،
-
پاره!
گفت:”بابا؟ اینجا نوشته:(او فیلسوف بیهمتایی بود پر از اندیشههای بزرگ که هنوز برخی از درکش عاجزند با اینحال پی بردن
-
پایان…
گفت: “آفرین، تلاشت خیلی خوب بود، ادامه بده، داری نزدیک می شوی….” گفتم: ” به کجا ؟” گفت:” به پایان
-
پدر خوب، پسر خوب!
گفت:”همیشه به پسرم میگفتم همهی ما حق زندگی داریم وقتی حق زندگی دیگران را رعایت کنی خودت هم بیشتر عمر
-
پرستش!
گفت:”من به همگان این نکته را گوشزد میکنم که پیرو هیچ آئین و مذهبی نباید بود؛ بجای گوش سپردن به
-
پلاتین!
گفت:”دیگه از دست پلاتینهای توی کمرم خسته شدم؛ چه اشتباه بزرگی! کاش عمل نمیکردم. کاش اونروزی که رفتم عمل کنم
-
پلهای پشت سر!
گفت:”اینکه میگن پلهای پشت سرت رو خراب نکن! دقیقاً یعنی چی و باید چیکار کرد؟”گفتم:”یعنی یادت نره بعد از ریدن،
-
پول و کار!
گفت:”تو از بس کار میکنی وقت نمیکنی پول دربیاری.”گفتم:”تو هم از بس دنبال پولی، وقت نمیکنی کار کنی!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
-
پول و کتاب
گفت:”از آقای سعادت خبر داری!؟ میگن، اینقدر پولدار شده که حالا میخواد رازهای پولدار شدنش رو تووی یه کتاب بنویسه!”
-
پیشنهاد!
گفت:”من هفت سال که توی بیمارستان کار میکردم درست ۱۵۰ نفر اعم از دکتر و پرستار و بیمار و همراه
-
تبعیض جنسیتی
گفت: “میخوایم یه گروه تشکیل بدیم برای مبارزه با تبعیض جنسیتی…!” گفتم: “چه خوب، منم هستم.” باز گفتم:” قراره دقیقا
-
ترحم
گفت:”بیا به هم ترحم کنیم.”گفتم:”این دیگه چیه!؟ منظورت محبته دیگه، نه!؟”گفت:”نه. همون ترحم.”گفتم:”چجوری مثلاً؟”گفت:”وقتی یکیمون روی زمین افتاد دست همو
-
تعریف از خود!
گفتم:”تعریف از خود نباشه،..”گفت:”خُب تعریف از خودت باشه مگه چه اشکالی داره؟”گفتم:”نهاینکه ماخوذ بهحیام، گفتم شاید باورت نشه!”گفت:”تو هنوز خودت
-
تغییر!
تغییر!گفتم:”تو تا دیروز حرف دیگهای میزدی! چی شد که تغییر کرده و الان چیز دیگهای میگی!؟”گفت:”بچه که بودم شورت پام
-
تن به اجبار
گفتم:”پادگان رو یادته!؟ پسر چقدر ما فرار میکردیم تا اون دورهی سربازی لعنتی رو نگذرونیم اما در آخر دوسال سربازی
-
جان!
گفتم:”بسه گمشو، راتو بکش برو عوضی بیشعور، نفهم. چرا ول نمیکنی، بیخانواده، بیفرهنگ، حمال …،دیگه خسته شدم از دستت، آخه
-
جشن موفقیت!
گفتم:”واقعاً هنر کردی بعد از بیست سال، سیگار رو گذاشتی کنار؛ حتی شنیدم که این موفقیت رو جشن گرفتی. درسته؟”گفت:”آره.
-
جمع و تفریق!
گفتم:”آقای قاضی ما اومدیم توافقی جدا بشیم.”گفت:”مشکلتون چیه باهم؟”گفتم:”ما با جمع اعداد مشکل داریم.”گفت:”متوجه نشدم. یعنی چی!؟”گفتم:”آقای قاضی مگه 1+1
-
جنگ
گفتم:”بازم که اسحلهات رو ورداشتی کجا میری!؟”گفت:”برای دفاع، باید جنگید!”گفتم:”جنگ، ننگه!”گفت:” ما آغازگر جنگ نبودیم و جنگیدن برای دفاع رو
-
چیز
گفتم:”چیزی که من میگم، اون چیزی نیست که تو فکر میکنی.” گفت:”چیزی که من هم میگم، اون چیزی نیست که
-
حافظه!
گفت:”فیلما رو چرا از گوشیت حذف کردی؟”گفتم:”چون حافظه ندارم.”گفت:”اتفاقأ وقتی حافظه نداری باید نگهش میداشتی!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
-
حال خوب
گفت:”اهل مشروب هستی!؟” گفتم:”هرگز نبودم!، من اصولا با چیزی که حال طبیعی من رو غیرطبیعی کنه و به هم بریزه،
-
حالت سجده!
گفت:”برای افزایش شانس باروری باید رابطهی عمیق داشته باشین اونم فقط در حالت سجده!”گفتم:”دکتر! منظورتون از حالت سجده، داگی استایله
-
حامی!
گفت:”هیشکی نمیتونه جلومو بگیره.”گفتم:”من چی؟”گفت:”تو که اصلاً.”گفتم:”چرا؟”گفت:”چون تو پشتم رو گرفتی!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
-
حقوق پیشنهادی
گفت:”میبینم که مث همیشه سخت مشغولی! کار و بار چطوره؟ از کارِت راضی هستی!؟”گفتم:”یادته توی شرکتت بودم، گفتم حقوقم رو
-
خبر خوب، خبر بد!
گفت:”سلام من مدیر منابع انسانیام، یه خبر خوب و یه خبر بد براتون دارم. کدومشو اول بگم؟”گفتم:”سلام، اول خوبشو بگین.”گفت:”خبر
-
خرما!
گفت:”رسیده؟”گفتم:”چی رسیده؟”گفت:”خرماها دیگه.”گفتم:”نميدونم؛ مگه خرمای نارس داشتیم که برسه؟”گفت:”چی میگی واس خودت؟”گفتم:”تو چی میگی؛ نکنه توی گلدونا خرما گذاشتی که
-
خمیر ریش!
گفتم:”آقا یه خمیر ریش بهم بده که وقتی خواستم صفایی به صورتم بدم حسابی تیغ روی پوستم سٌر بخوره.”گفت:”متوجهم چی
-
خوردن!
گفتم:”ساغر چرا اینقدر لاغر شدی؟ از چیزی دلخوری؟ یا چیزی نمیخوری؟”گفت:”نه اتفاقاً پُرم و همهچی میخورم؛ من زیاد رکب میخورم
-
خوشبین و بدبین!
گفت:”مطمئنم با این وضع بد اقتصادی بزودی همه باید بشینیم فقط گه بخوریم.”گفتم:”آره ولی مطمئنم اینقد گه وجود نداره که
-
خوشگل!
گفتم:”راستی دیروز که بهت زنگ زدم، اولش یه دختره جوابمو داد. نشناختمش، کی بود!؟ صداش خیلی ناز و قشنگ بود.”گفت:”هوا
-
داداش!
گفت:”مامان تو چرا به عمو مهدی میگی داداش!؟”گفتم:”چون داداشمه دیگه.”گفت:”اگه داداشته چرا جلوش روسری سرت میکنی!؟”گفتم:”آخه زشته، برادر شوهرمه.”گفت:”اگه برادر
-
دارو!
گفت:”دارویی که تجویز کردم برای زخم زبانت است!”گفتم:”دکتر این دارو را بخورم یا بمالم!؟”گفت:”اگر بخوری، دیگر نمیتوانی بمالی و اگر
-
درد لذت!
گفتم:”عاشق غذا دادن به پرندگانم، اما آنها بجای این محبت، فقط فضله میریزند و مجبورم هرروز حیاط را بشورم، دیگر
-
درد!
گفتم:”چرا دستتو از چونهت ور نمیداری، چیه هی میگیریش؟ دندونت درد گرفته؟”گفت:”نه؛ گرفتمش درد نگیره!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
-
دستپخت!
گفت:”میشه تو غذا بذاری؟ آخه دستپخت تو یه چیز دیگهاس، تو خوشمزه درست میکنی.”گفتم:”خُب تو هم خوشمزه درست کن!” #گفتم_گفت
-
دگردیسی!
نوشت:”های، هاوار یو!؟”نوشتم:” Salam, Khobam, to khobi”نوشت:”آیم فاین! هاو کَن آی هِلپ یو؟”نوشتم:”Komak? Na niazi nis haminke hasti kafieh, Dooste
-
دلتنگی!
گفت:”میدونی چقد دلم برات تنگ شده؟ امروز همش به یادت گریه کردم.”گفتم:”عزیزم، خُب میاومدی اینجا یه سر میزدی دلت هم
-
دُم شیر!
گفت:”هی بچه گمشو از اینجا برو! با دُم شیر بازی نکن.”گفتم:”همون دُمی که به کون شیر وصله؟!”گفت:”حرف دهنتو بفهم، یه
-
دنیادوست
گفت:”داری چیکار میکنی؟” گفتم: “نذر دارم!” و باز گفتم: “اعتقاد چیز خوبیه، یه حس حمایت و برخورداری از نیروهای ماوراییه…”
-
دو لا
گفتم:”خبر داری دلار چقدر رفته بالا!؟” گفت:”چه فرقی میکنه آقا! من و شما دلار خرید و فروش نمیکنیم که این
-
دورتر از مرکز
گفت:”تهران خیلی گرونه، هر چقدر از پایتخت دور بشی قیمتها ارزونتر میشه!” اما نگفت تا کجا…؟ من خیلی از پایتخت
-
دوست خوب!
گفت:”تو چرا همش میگی کتاب، بهترین دوسته؟”گفتم:”چون تنها دوستیه که وقتی هوس کنی تا ته بازش کنی، نهتنها آخ نمیگه
-
دیکتاتور!
گفتم:”بارزترین مشخصهی دیکتاتور چیه!؟”گفت:”فقط یه چیز، اینکه وقتی کسی خیلی محترمانه بهش میگه استعفا بده، اون کس رو خیلی نامحترمانه
-
دیوار!
گفتم:”این دیوار رو برای چی ساختی؟”گفت:”که ازم محافظت کنه.”گفتم:”خودت چرا اینجا ایستادی؟”گفت:”که از دیوار محافظت کنم!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
-
راز موفقیت!
گفتم:”یه سوال مهم دارم. اگه گفتی راز موفقیت اکثر آدمای موفق در چیه؟”گفت:”خب عوامل زیادی توی موفقیت افراد، دخیله.”گفتم:”نه؛ همون
-
رزومه!
گفت:”میدونی من چندتا خواستگار داشتم!؟”گفتم:”نه. چندتا؟”گفت:”خیلی. از شمارش دراومده.”گفتم:”پس چرا ازم میپرسی چندتا خواستگار داشتی!؟”گفت:”منظورم اینه که متوجه حجم خاطرخواهام
-
رطبخورده!
گفت:”شما از این به بعد، اجازه نداری شیرینی بخوری هیچ نوع شیرینی.”گفتم:”پس چرا خودتان دارید الان شیرینی میخورید؟ مگر رطبخورده
-
رقم!
گفتم:”واو پسر چقد گرون میگه یارو! میگه ۳ میلیون تومن!”گفت:”تو به ۳ میلیون تومن میگی گرون؟ بخدا حیف بیپولم وگرنه
-
روابط جنسی
گفت:”تو از روابط جنسی چه تعریفی داری؟” گفتم:”چه رابطهای!؟” گفت:”رابطهی جنسی زن با زن؟” گفتم:”یه چیزی کمه!” گفت:” رابطهی جنسی
-
روبهراه!
گفت:”روبهراهی!؟”گفتم:”روبهراهیام که تو در آنی!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
-
زبانِ بدن
گفتم:”این زبانِ بدن چیه که خیلیا ازش حرف میزنن و یاد میدن به همه؟” گفت:”زبانِ بدن یه شکلی از ارتباط
-
زمین گِرد!
گفت:”من خوب میدانم زمین، گِرد است!”گفتم:”بله، این اثبات شده است. پیشتر گالیله کشفش کرده بود و اکنون به کمک ماهوارهها
-
زود!
گفتم:”این دخترته؟ ماشالله؛ اصلاً بهت نمیاد مادر همچین دختر بزرگی باشی، خیلی خوب موندی!”گفت:”بخاطر اینه که زود ازدواج کردم.”گفتم:”چقد زود؟”گفت:”۱۵
-
سرکه!
گفتم:”اینهمه سرکه رو چرا ریختی توی تشت؟ اصلآ چرا لخت شدی؟”گفت:”که توش بشینم.”گفتم:”چرا اونوقت؟”گفت:”دکتر گفته برای ازبین بردن انگلهای روده،
-
سرمایههای سازمان
گفتم:”آقای رئیس اجازه هس بیام داخل!؟” گفت:”بیا توو.” گفتم:”راجع به حقوق و دستمزد کارگرای مجموعه میخواستم چند لحظه وقتتون رو
-
سرمایههای سازمان!
گفتم:”آقای رئیس اجازه هست داخل بشم!؟” گفت:”بیا توو.” گفتم:”راجع به حقوق و دستمزد کارکنان مجموعه میخواستم چند لحظهای وقتتون رو
-
سنگ!
گفت:”خیلی دلم برات تنگ شده؛ ولی تو انگار دلت از سنگه!”گفتم:”دلم از بس تنگ بود، سنگ شده!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
-
سوسیس!
گفتم:”لطفاً سوسیس خیلی کمی بذارید توی ساندویچم، چاقم میکنه؛ رژیمم.”گفت:”بله حتماً؛ بهروی چشم. این خوبه؟”گفتم:”بله، ولی خیلی کمتر لطفاً.”گفت:”الان چطوره؟”گفتم:”بازم
-
شخصیت!
گفتم:”محدثه تو ۱۵ سالته؛ یکم تربیت یاد مائده بده. این چه خواهریه که داری؟ خیلی پرروِه؛ همش ۱۰ سالشه!”گفت:”والا چی
-
شعور!
گفت:”واو! چقد کتاب داری؟ بنظرم کسی که کتاب میخونه خیلی باشعوره… یکی از کتاباتو میدی بخونم؟”گفتم:”آره بیا اینو بخون: کتاب
-
شفافیت!
گفت:”احمدی پاشو بگو ببینم، بَیضاء به فارسی میشه چی؟”گفتم:”آغا اجازه؟ به فارسی میشه بیضهها.”گفت:”خاک توسرت؛ این چیه میگی!؟ من کی
-
شکر!
گفتم:”شکر قهوهای رو از چی میگیرن که قهوهایه؟”گفت:”چه میدونم…. از گُه!”گفتم:”عه چه جالب! حالا فهمیدم چرا بعضیا بجای گُه خوردی
-
شناخت!
گفتم:”چند سالتونه پدر جان!؟”گفت:”۷۰ سال.”گفتم:”کی ازدواج کردید؟”گفت” وقتی ۳۵ ساله بودم.”گفتم:”همسرتون رو کامل میشناسین!؟”گفت:” از روزی که ازدواج کردم ۳۵
-
صدا!
گفتم:”الو، صدامو داری، میخوام باهات حرف بزنم!؟”گفت:”نه صداتو ندارم!”گفتم:”الان چی!؟”گفت:”الان هم ندارم.”گفتم:”کمی جابجا شدم دیگه باید داشته باشی صدامو.”گفت:”نه جابجا
-
طلاق!
گفت:”آخيش بالاخره طلاق گرفتم. آزاد شدم.”گفتم:”چند سال باهاش زندگی کردی؟”گفت:”هشت سال؛ هشت سال تحملش کردم. هشت سال به پاش سوختم؛
-
طلب!
گفت:”طلبت رو ببخش، بخدا ندارم. فرض کن رفتی مکّه، مگه مسلمون نیستی؟ من آدم فقیری هستم وگرنه پولت رو پس
-
عاشقی
گفت:”تاحالا عاشقی رو حس کردی!؟” گفتم:”هیچوقت، بجز الان که ازم پرسیدی.”
-
عزادار
گفتم:”دخترم، تلویزیون رو خاموش کن!” گفت:”میخوام برنامه کودک ببینم. خسته شدم دیگه.” گفتم:”خجالت بکش، مث اینکه عزاداریم ها، مگه بابابزرگ
-
عشق هورمونی
گفتم:”من عاشقش شدم، خانم دکتر!” گفت:”منطقی باش، زیاد رمانتیکش نکن، افزایش هورمون اُکسیتوسین باعث میشه این حسو داشته باشی.” گفتم:”ولی
-
عصای دست
گفتم:”سلام بابابزرگ…” گفت:”سلام دلبندم خوبی بابا جان؟” گفتم:”آره! این چیه دستت؟” گفت:”عصاست، نمیدونستی اسمش رو!؟” گفتم:”نه، برای چی دستت گرفتی؟”
-
علاقه به پرواز!
گفت:” سلاااام، از اینکه درخواست من رو پذیرفتید صمیمانه ازتون ممنونم، من مهندس پرواز هستم و البته خلبان پروازهای داخلی،
-
علومتجربی!
گفت:”بیا این تمام کتابهاییاست که لازم داری. ریاضی، ادبیات، زبان، تاریخ، جغرافیا… آها ببخشید یادم رفت این هم کتاب علومتجربی.”گفتم:”مگر
-
فرق!
گفت:”آقاجان، شیعه و سنی که فرقی نداره.”گفتم:”اگه فرق نداره چرا نمیگی سنی و شیعه!”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
-
فرق!
گفتم:”آقا ببخشین، این چند؟”گفت:”این؟ یه میلیون.”گفتم:”اون یکی چند؟”گفت:”اون؟ دو میلیون.”گفتم:” اون با این چه فرقی داره؟”گفت:”اون یه میلیون از این
